چند ماه پیش بود که با دیدن مخزن عظیم کتابخانه مرکزی، آرزوی گشتن و پرسه زدن بین قفسهها توی دلم کاشته شد. در اولین تجربهی قسمت کتابهای داستانی، سعی کردم غریبترین کتاب ها با عناوین جالب انتخاب کنم. " زمانی برای زن بودن" یکی از آنها بود. کتابی که نه قبلا اسمش را شنیده بودم و نه فکر میکردم که تازگی ها (چند سال اخیر) به امانت کسی رفته باشد.
پنجاه صفحه اول، طاقت فرسا و پرفشار بود، بطوری که اگر عذاب وجدان نیمه رها کردن کتابها نبود، حتما نخونده رهایش میکردم! اما کمکم فضای داستان و رومزهنگاریش دستم آمد و جذاب شد.
کیت، مادر دو بچهی کوچک، بن ۱ ساله و امیلی ۵ساله ست و در عین حال مدیر منابع مالی یکی از بزرگترین شرکت های مالی و سرمایه گذاری لندن است. زندگی کیت در جنگ و موازنه این دو جنبهی زندگیش میگذرد. کارمند یا مادر و همسر؟ گاهی چنان فشار و استرس از کلمات بیرون میزند که انگار زیربارِ مسئولیتهای کیت دارید خم میشوید و دیگر نمیشود ادامه داد. من هر روز بیشتر از ۵۰ صفحه نتونستم بخونم (به استثنای روز آخر که تمامش کردم).
به همه توصیه میکنم، مردانی که به درکِ شرایط ن اطراف و همسرشان نیاز دارند. به نی که در انتخابهای زندگیشان گیر افتاده اند و به کسانی که دوست دارند بدون قضاوت و پیش زمینههای القایی، زندگی یک زن غربیِ شاغل را ببینند. این کتاب یک نمونه است، نه توصیه یا نصیحت :)
درباره این سایت