+ دیروز کوثر، دوست صمیمی دبیرستانم رو دیدم به همراه پسر کوچولوی ۲ ماه اش. من و کوثر همه چیزمون تقریبا همزمان بود، عقد و عروسی و حالا نی نی هامون کمتر از یک ماه اختلاف دارن :) حرف که زیاد بود، زیاد! :)) یکی از چیزهایی که دوتایی فهمیدیم، زبان مشترک بچه ها بود، گریه های ابالفضل رو من میتونسم تشخیص بدم. حالات و صدای شیر خوردنش آشنا بود، دلدرد های مشابه، حالتی که دوست دارن بغل بشن، ترسیدنشون و . خلاصه فکر میکنم مادری که یه بچه بزرگ کنه، با زبون بچه ها آشنا میشه هرچند ممکنه بعدا یادش بره :)
+ و تو چه میدانی"رفلاکس" چیست؟ واقعا چه میدانی؟! سر و گردن شیر و پنیری، دم به دقیقه لباس عوض کردن و شستن، سیر نشدن کوچولو و سوزش گلوش و بی قراری، بهم خوردن زمان خواب و شیرش و . خان هفتم، رفلاکسه. امیدوارم به زودی تموم بشه.
+ حالت دلدرد اینه: ( بچه مثل یه پرانتز باز توی خودش جمع میشه. حالت رفلاکس اینه: ) مثل کمان خودش رو میکشه. خوب بود اگه جمعشون میشه این: | خنثی. که زهی آرزوی محال :/
+ توی وقتای آزادِ کوتاه، انیمه سریالی میبینم. سلام زندگیِ جدیدِ انطباق یافته! :)
+ این آهنگم تقدیم به شما: به آرومی و ریتم روزهای آبی ارکیده :)
راستی + عکس کناری، خیلی شبیه کوچولوی ماست :)
درباره این سایت